سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
سه شنبه 96 دی 26 , ساعت 2:6 عصر

 

شهید محمد مزینانیان

 

 به نام خداوند بخشنده مهربان

روز عید بود

رزمنده ها به دیدار یکدیگر می رفتند

و روز عید را به یکدیگر تبریک می گفتند.

رفتم داخل یک سنگر دیدم که یک سفره هفت سین پهن کردن

و روی سفره چیدن: سنگ سرنیزه سیر سطل سنبه سطل و سنجد

 

برگی از دفترچه خاطرات شهید محمد مزینانیان

 


سه شنبه 96 دی 26 , ساعت 1:30 عصر

شهید محمد مزینانیان

 بسم الله الرحمن الرحیم


یک شب که ساعت یک نصف شب بود از سر پست آمدم در سنگر،

داشتم تجهیزاتم را از کمرم باز می کردم که بخوابم؛

یک برادر همسنگرم در خواب بود و می گفت: فاتحه محمد صلوات!


من هم نشستم بالای سرش و یک فاتحه خواندم و گفتم: خداوند شما را رحمت کند...!!

 

برگی از دفترچه خاطرات شهید محمد مزینانیان

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ