سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
پنج شنبه 96 فروردین 31 , ساعت 2:37 عصر

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

 

در بین روایات تاریخی که در مورد آغاز رسالت پیامبر اسلام در همه جا نوشته شده است و دوستان بی خبر یا دشمنان دانا انتشار داده اند چیزهایی به چشم می خورد که نه با شناختی که از پیامبران داریم تطبیق می کند و نه با آنچه از زندگی رسول گرامی اسلام خوانده ایم سازگار است:

1- پیامبر هنگامی که وارد خانه خدیجه شد با خود فکر می کرد شاید آنچه را دیده خطا کرده و یا اینکه کاهن شده باشد و خدیجه شک و تردید را از دل او برد.

2-طبری و دیگران می نویسند: هنگامی که ندای «إنک لرسول الله» به گوش او رسید سراسر تنش او را لرزه فرا گرفت. تصمیم گرفت خود را از بالای کوه پرتاب کند. سپس فرشته با نشان دادن خود او را از این کار بازداشت.

3-پس از آن روز محمد برای طواف کعبه رفت. ورقة بن نوفل را دید و داستان خویش را برایش شرح داد. ورقه گفت: به خدا قسم تو پیامبر این امت هستی و ناموس بزرگی که به سوی موسی می آمد به تو نازل شده است... محمد احساس کرد که ورقه راست می گوید.

تمام اینها داستان های مجعولی بود که در تاریخ و تفسیر وارد شده است. زیرا:

اولا: ما در زندگی هیچیک از پیامبران گذشته که در قرآن آمده چنین جریان زننده ای را نمی بینیم.

ثانیا: چگونه موسی با شنیدن ندای الهی اطمینان یافت که از سوی خداست ولی #سرور_پیامبران مدتها در شک و تردید بود تا ورقه آنرا برطرف کرد!؟

ثالثا: ورقه به طور مسلم مسیحی بود و از نبوت موسی بن عمران و مقام او می گوید. آیا این خود گواهی نیست که دست داستان سرایان اسرائیلی در کار بوده است.

در برابر این افسانه ها پیشوایان شیعه با قدرت تمام مقاومت کرده و بر همه قلم سرخ کشیده اند. مثلا زراره از امام صادق علیه السلام پرسید جرا پیامبر آنگاه که جبرئیل بر او نازل شد نترسید و آن را از وسوسه های شیطان نیندیشید؟ حضرت فرمود: خداوند بر پیامبر خود سکینه و آرامش فروفرستاد و آنچه را که از جانب خداوند می رسید به گونه ای بود که مثل اینکه می بیند.

دانشمند بزرگ شیعه مرحوم طبرسی در تفسیر خود در این قسمت چنین می گوید: خداوند به رسول خود وحی نمی کند مگر اینکه آنرا با دلایل روشنی همراه می سازد که مطمئن باشد که آنچه به او وحی می شود از جانب خداست.

 

چکیده و بازنویسی از کتاب فروغ ابدیت، آیت الله العظمی سبحانی مدظله

موسی مزینانیان طلبه حوزه قم


پنج شنبه 96 فروردین 31 , ساعت 2:31 عصر

 

ریشه خرابی دل چیست؟

باباطاهر می گوید: ز دست دیده و دل هردو فریاد؛ که هرچه دیده بیند دل کند یاد؛ بسازم خنجری نیشش ز پولاد؛ زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

البته مرحوم شهید مهطری به اینگونه درمان که چشم را کور کنی تا گناه نکند اعتراض دارد و می گوید باید چشم را ادب کرد نه اینکه آنرا کور کرد!

خلاصه غرض این است که بسیاری از آشوب های دل و فکر ریشه در نگاه حرام دارد که در روایات دیگر به تیر مسموم تشبیه شده که اثر سوءش بعدا آشکار می شود.

موسی مزینانیان، طلبه حوزه علمیه قم



لیست کل یادداشت های این وبلاگ